زندگی برتر ایرانی اسلامی |
|||
جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, :: 10:4 :: نويسنده : محمد
يعنى بيش از مقدارى كه مرد در ساختن زن مىتواند تأثير داشته باشد زن در ساختن مرد تأثير دارد. اين خودش مسألهاى است كه نمىخواهم امشب درباره آن بحث كنم. آيا مرد روح و شخصيت زن را مىسازد (اعمّ از اينكه زن به عنوان مادر باشد يا به عنوان همسر) يا نه، اين زن است كه فرزند و حتى شوهر را مىسازد؟ مخصوصاً در مورد شوهر، آيا زن بيشتر شوهر را مىسازد يا شوهر بيشتر زن را؟ حتماً تعجب خواهيد كرد كه عرض كنم آنچه كه تحقيقات تاريخى و ملاحظات روانى ثابت كرده است اين است كه زن در ساختن شخصيت مرد بيشتر مؤثر است تا مرد در ساختن شخصيت زن. بدين جهت است كه تأثير غيرمستقيم زن در ساختن تاريخ، لامنكر و غيرقابل انكار است. اينكه زن مرد را ساخته است و مرد تاريخ را، خودش داستانى است و يك مبحث خيلى مفصل. سه شكل نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ: 1. زن، «شئ گرانبها» و بدون نقش حال ببينيم نقش مستقيم زن در ساختن تاريخ چگونه است و چگونه بايد باشد و چگونه مىتواند باشد؟ به سه شكل مىتواند باشد: يكى اينكه اساساً زن نقش مستقيم در ساختن تاريخ نداشته باشد، يعنى نقش زن منفى محض باشد. در بسيارى از اجتماعات براى زن جز زاييدن و بچه درست كردن و اداره داخل خانه نقشى قائل نبودهاند؛ يعنى زن در اجتماع بزرگ نقش مستقيم نداشته، نقش غيرمستقيم داشته است، به اين ترتيب كه او در خانواده مؤثر بوده و فردِ ساخته خانواده در اجتماع مؤثر بوده است. يعنى زن مستقيماً بدون اينكه از راه مرد تأثيرى داشته باشد، به هيچ شكل تأثيرى در بسيارى از اجتماعات نداشته است. ولى در اين اجتماعات زن على رغم اينكه نقشى در ساختن تاريخ و اجتماع نداشته است، بدون شك و برخلاف تبليغاتى كه در اين زمينه مىكنند، به عنوان يك شئ گرانبها زندگى مىكرده است؛ يعنى به عنوان يك شخص، كمتر مؤثر بوده ولى يك شئ بسيار گرانبها بوده و به دليل همان گرانبهايىاش بر مرد اثر مىگذاشته است؛ ارزان نبوده كه در خيابانها پخش باشد و هزاران اماكن عمومى براى بهره گيرى از او وجود داشته باشد، بلكه فقط در دايره زندگى خانوادگى مورد بهره بردارى قرار مىگرفته است. لذا قهراً براى مرد خانواده يك موجود بسيار گرانبها بوده، چون تنها موجودى بوده كه احساسات جنسى و مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج17، ص: 399 عاطفى او را اشباع مىكرده است و طبعاً و بدون شك مرد عملًا در خدمت زن بوده است. ولى زن شئ بوده، شئ گرانبها، مثل الماس كه يك گوهر گرانبهاست؛ شخص نيست، شئ است ولى شئ گرانبها. 2. زن، «شخص بىبها» و داراى نقش شكل ديگر تأثير زن در تاريخ- كه اين شكل در جوامع قديم زياد نبوده- اين است كه زن عامل مؤثر در تاريخ باشد، نقش مستقيم در تاريخ داشته باشد و به عنوان شخص مؤثر باشد نه به عنوان شئ، اما شخص بىبها، شخص بىارزش، شخصى كه حريم ميان او و مرد برداشته شده است. دقايق روانشناسى ثابت كرده است كه ملاحظات بسيار دقيقى يعنى طرحى در خلقت بوده براى عزيز نگه داشتن زن. هر وقت اين حريم بكلى شكسته و اين حصار خرد شده است، شخصيت زن از نظر احترام و عزت پايين آمده است. البته از جنبههاى ديگرى ممكن است شخصيتش بالا رفته باشد مثلًا باسواد شده باشد، عالمه شده باشد، ولى ديگر آن موجود گرانبها براى مرد نيست. از طرف ديگر، زن نمىتواند زن نباشد. جزء طبيعت زن اين است كه براى مرد گرانبها باشد، و اگر اين را از زن بگيريد تمام روحيه او متلاشى مىشود. آنچه براى مرد در رابطه جنسى ملحوظ است، دراختيار داشتن زن به عنوان يك موجود گرانبهاست نه دراختيار يك زن بودن به عنوان يك موجود گرانبها براى او. ولى آنچه در طبيعت زن وجود دارد اين نيست كه يك مرد را به عنوان يك شئ گرانبها داشته باشد، بلكه اين است كه خودش به عنوان يك شئ گرانبها مرد را در تسخير داشته باشد. آنجا كه زن از حالت اختصاص خارج شد (لازم نيست كه اختصاص به صورت ازدواج رواج داشته باشد) يعنى وقتى كه زن ارزان شد، در اماكن عمومى بسيار پيدا شد، هزاران وسيله براى استفاده مرد از زن پيدا شد، خيابانها و كوچهها جلوه گاه زن شد كه خودش را به مرد ارائه بدهد و مرد بتواند از نظر چشم چرانى و تماشاكردن، از نظر استماع موسيقى صداى زن، از نظر لمس كردن، حداكثر بهره بردارى را از زن بكند، آنجاست كه زن از ارزش خودش، از آن ارزشى كه براى مرد بايد داشته باشد مىافتد؛ يعنى ديگر شئ گرانبها نيست ولى ممكن است مثلًا باسواد باشد، درسى خوانده باشد، بتواند معلم باشد و كلاسهايى را اداره كند يا طبيب باشد، همه اينها را مىتواند داشته باشد ولى در اين شرايط (ارزان بودن زن) آن ارزشى كه براى يك زن در طبيعت او مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج17، ص: 400 وجود دارد ديگر برايش وجود ندارد. و درواقع در اين وقت است كه زن به شكل ديگر ملعبه جامعه مردان مىشود بدون آنكه در نظر فردى از افراد مردان، آن عزت و احترامى را كه بايد داشته باشد دارا باشد. جامعه اروپايى به اين سو مىرود، يعنى از يك طرف به زن از نظر رشد برخى استعدادهاى انسانى از قبيل علم و اراده شخصيت مىدهد ولى از طرف ديگر ارزش او را از بين مىبرد. 3. زن، «شخص گرانبها» و داراى نقش شكل سومى هم وجود دارد و آن اين است كه زن به صورت يك «شخص گرانبها» دربيايد، هم شخص باشد و هم گرانبها؛ يعنى از يك طرف شخصيت روحى و معنوى داشته باشد، كمالات روحى و انسانى نظير آگاهى داشته باشد «1» و از طرف ديگر، در اجتماع مبتذل نباشد. يعنى آن محدوديت نباشد و آن اختلاط هم نباشد؛ نه محدوديت و نه اختلاط بلكه حريم. حريم مسألهاى است بين محدوديت زن و اختلاط زن و مرد. وقتى كه ما به متن اسلام مراجعه مىكنيم مىبينيم نتيجه آنچه كه اسلام در مورد زن مىخواهد، شخصيت است و گرانبها بودن. در پرتو همين شخصيت و گرانبهايى، عفاف در جامعه مستقر مىشود، روانها سالم باقى مىمانند، كانونهاى خانوادگى در جامعه سالم مىمانند و «رشيد» از كار درمىآيد. گرانبهابودن زن به اين است كه بين او و مرد در حدودى كه اسلام مشخص كرده، حريم باشد؛ يعنى اسلام اجازه نمىدهد كه جز كانون خانوادگى، يعنى صحنه اجتماع، صحنه بهره بردارى و التذاذ جنسى مرد از زن باشد چه به صورت نگاه كردن به بدن و اندامش، چه به صورت لمس كردن بدنش، چه به صورت استشمام عطر زنانهاش و يا شنيدن صداى پايش كه اگر به اصطلاح به صورت مهيّج باشد، اسلام اجازه نمىدهد. ولى اگر بگوييم علم، اختيار و اراده، ايمان و مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج17، ص: 401 عبادت و هنر و خلّاقيت چطور؟ مىگويد بسيار خوب، مثل مرد. چيزهايى را شارع حرام كرده كه به زن مربوط است. آنچه را كه حرام نكرده، بر هيچ كدام حرام نكرده است. اسلام براى زن شخصيت مىخواهد نه ابتذال. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج17، ص: 398 نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |