زندگی برتر ایرانی اسلامی |
|||
پنج شنبه 3 اسفند 1386برچسب:زن,خانواده,تقليد ازغرب,جبر تاريخ, قانون اساسي,, :: 16:30 :: نويسنده : محمد
«اگر فرض كنيم در سال 2000 مسيحى هستيم و بخواهيم بدانيم كه بزرگترين حادثه ربع اول قرن بيستم چه بوده است، متوجه خواهيم شد كه اين حادثه جنگ و يا انقلاب روسيه نبوده است بلكه همانا دگرگونى وضع زنان بوده است. تاريخ چنين تغيير تكان دهندهاى در مدتى به اين كوتاهى كمتر ديده است و خانه مقدس كه پايه نظم اجتماعى ما بود، شيوه زناشويى كه مانع شهوترانى و ناپايدارى وضع انسان بود، قانون اخلاقى پيچيدهاى كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود، همه آشكارا در اين انتقال پرآشوبى كه همه رسوم و اشكال زندگى و تفكر ما را فرا گرفته است گرفتار گشتهاند.». اكنون نيز كه ما در ربع سوم قرن بيستم بسر مىبريم، ناله متفكران غربى از بهم مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19، ص: 45 خوردن نظم خانوادگى و سست شدن پايه ازدواج، از شانه خالى كردن جوانان از قبول مسؤوليت ازدواج، از منفور شدن مادرى، از كاهش علاقه پدر و مادر و بالأخص علاقه مادر نسبت به فرزندان، از ابتذال زن دنياى امروز و جانشين شدن هوسهاى سطحى به جاى عشق، از افزايش دائم التزايد طلاق، از زيادى سرسامآور فرزندان نامشروع، از نادرالوجود شدن وحدت و صميميت ميان زوجين، بيش از پيش به گوش مىرسد. مستقل باشيم يا از غرب تقليد كنيم؟ موجب تأسف است كه گروهى از بىخبران مىپندارند مسائل مربوط به روابط خانوادگى نظير مسائل مربوط به راهنمايى، تاكسيرانى، اتوبوسرانى، لوله كشى و برق سالهاست كه در ميان اروپاييان به نحو احسن حل شده و اين ما هستيم كه عرضه و لياقت نداشتهايم و بايد هرچه زودتر از آنها تقليد و پيروى كنيم. اين، پندار محض است. آنها از ما در اين مسائل بيچارهتر و گرفتارتر و فرياد فرزانگانشان بلندتر است. از مسائل مربوط به درس و تحصيل زن كه بگذريم، در ساير مسائل خيلى از ما گرفتارترند و از سعادت خانوادگى كمترى برخوردار مىباشند. جبر تاريخ بعضى ديگر تصور ديگرى دارند؛ تصور مىكنند كه سستى نظم خانوادگى و راه يافتن فساد در آن، معلول آزادى زن است و آزادى زن نتيجه قهرى زندگى صنعتى و پيشرفت علم و تمدن است؛ جبر تاريخ است و چارهاى نيست از اينكه به اين فساد و بى نظمى تن دهيم و از آن سعادت خانوادگى كه در قديم بود براى هميشه چشم بپوشيم. اگر اينچنين فكر كنيم، بسيار سطحى و ناشيانه فكر كردهايم. قبول دارم كه زندگى صنعتى خواه ناخواه بر روى روابط خانوادگى اثر گذاشته و مىگذارد ولى عامل عمده ازهم گسيختگى نظم خانوادگى در اروپا دو چيز ديگر است: يكى رسوم و عادات و قوانين ظالمانه و جاهلانهاى كه قبل از اين قرن در ميان آنها در باره زن جارى و حاكم بوده است، تا آنجا كه زن براى اولين بار در قرن نوزدهم مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19، ص: 46 و اوايل قرن بيستم در اروپا داراى حق مالكيت شد. ديگر اينكه كسانى كه به فكر اصلاح اوضاع و احوال زنان افتادند از همان راهى رفتند كه بعضى از مدعيان روشنفكرى امروز ما مىروند و مواد پيشنهادى چهل گانه يكى از مظاهر آن است؛ خواستند ابروى زن بيچاره را اصلاح كنند، چشمش را كور كردند. بيش از آن كه زندگى صنعتى مسؤول اين آشفتگى و بىنظمى باشد، آن قوانين قديم متقدمان اروپا و اصلاحات جديد متجددانشان مسؤول است. لهذا براى ما مردم مسلمان مشرق زمين هيچ ضرورت اجتناب ناپذيرى نيست كه از هر راهى كه آنها رفتهاند برويم و در هر منجلابى كه آنها فرو رفتهاند فرو رويم. ما بايد به زندگى غربى، هوشيارانه بنگريم. ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنايع و تكنيك و پارهاى مقررات اجتماعى قابل تحسين و تقليد آنها بايد از اخذ و تقليد رسوم و عادات و قوانينى كه براى خود آنها هزاران بدبختى به وجود آورده است- كه تغيير قوانين مدنى ايران و روابط خانوادگى و تطبيق آن با قوانين اروپايى يكى از آنهاست- پرهيز نماييم. ما و قانون اساسى 2. صرف نظر از اينكه اين پيشنهادها خانمان برانداز و مخالف مقتضيات روانى، طبيعى و اجتماعى است- چنانكه بعداً توضيح داده خواهد شد- از نظر انطباق با قانون اساسى چه فكرى شده است؟ از طرفى قانون اساسى تصريح مىكند هر قانونى كه مخالف قوانين اسلامى باشد «قانونيت» ندارد و قابل طرح در مجلسين نيست. از طرف ديگر، بيشتر مواد اين پيشنهادها مخالف صريح قانون اسلام است. آيا خود مغرب زمينىها كه غربزدگان ما اينچنين كوركورانه از آنها پيروى مىكنند قانون اساسى كشورشان را اينطور بازيچه قرار مىدهند؟. صرف نظر از مذهب، خود قانون اساسى هر كشورى براى افراد آن كشور مقدس است. قانون اساسى ايران نيز مورد احترام قاطبه ملت ايران است. آيا با سمينارهاى كذايى و چاپ كوپن و قيام و قعود نمايندگان مىتوان قانون اساسى را زير پا گذاشت؟ عواطف مذهبى جامعه ايرانى 3. از معايب پيشنهادها و از مخالفت صريح آنها با قانون اساسى چشم مىپوشيم. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19، ص: 47 هر چيز را اگر انكار كنيم، اين قابل انكار نيست كه الآن هم نيرومندترين عاطفهاى كه بر روحيه ملت ايران حكومت مىكند عاطفه مذهبى اسلامى است. بگذريم از عده بسيار معدودى كه قيد همه چيز را زدهاند و از هر بىبندوبارى و هرج و مرج طرفدارى مىكنند، اكثريت قريب به اتفاق اين مردم پابند مقررات مذهبى مىباشند. تحصيل و درس خواندگى برخلاف پيش بينىهايى كه از طرف عدهاى مىشد، نتوانست ميان اين ملت و اسلام جدايى بيندازد. برعكس، با اينكه تبليغات مذهبى صحيح كم است و بعلاوه تبليغات استعمارى ضد مذهب زياد است، درس خواندگان و تحصيل كردگان به نحو روزافزونى به سوى اسلام گرايش پيدا كردهاند. اكنون مىپرسم اين قوانين با اين زمينه روانى كه خواه ناخواه وجود دارد چگونه سازگار مىشود؟ يعنى وقتى قانون عرف مطابقه با حكم صريح شرع اسلام نداشته باشد چگونه نتيجهاى گرفته مىشود؟. فرض كنيد زنى در اثر اختلافها و عصبانيتها به محكمه رجوع كرد و عليرغم رضاى شوهر حكم طلاقش صادر شد و سپس به عقد ازدواج مرد ديگرى درآمد. اين زن و شوهر جديد در عين اينكه خود را به حكم قانون عرف زن و شوهر مىدانند، در عمق وجدان مذهبى خود، خود را اجنبى و بيگانه و آميزش خود را نامشروع و فرزندان خود را زنازاده و خود را از نظر مذهبى مستحق اعدام مىدانند. در اين حال فكر كنيد چه وضع ناراحت كنندهاى از نظر روانى براى آنها پيش خواهد آمد، دوستان و خويشاوندان مذهبى آنها با چه چشمى به آنها و فرزندان آنها نگاه خواهند كرد؟ ما كه نمىتوانيم با تغيير و وضع قانون وجدان مذهبى مردم را تغيير بدهيم. متأسفانه يا خوشبختانه وجدان اكثريت قريب به اتفاق اين مردم از عاطفه مذهبى فارغ نيست. شما اگر متخصص حقوقى و روانى از خارج بياوريد و مشاوره كنيد و بگوييد ما چنين قوانينى مىخواهيم وضع كنيم اما زمينه روانى اكثريت مردم ما اين است و اين، ببينيد آيا در همچو زمينهاى نظر موافق خواهد داد؟ آيا نخواهد گفت اين كار هزاران ناراحتيهاى روحى و اجتماعى توليد مىكند؟. مقايسه اين گونه قوانين با قوانين جزايى از لحاظ ميزان آثار سوئى كه به بار مىآورد بسيار غلط است. تفاوت ميان آنها از زمين تا آسمان است. ضربهاى كه از ناحيه تغيير و تعطيل قوانين جزايى وارد مىشود متوجه اجتماع است و فقط افراد مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19، ص: 48 منحرف را جرى مىكند اما قوانين مربوط به روابط زوجين و اولاد، به زندگى خصوصى و فردى افراد مربوط است و مستقيماً با عاطفه مذهبى شخصى هر فرد در جنگ است. اين گونه قوانين يا در اثر نفوذ مذهب و غلبه وجدان، بى اثر و بلاعمل مىماند و خواه ناخواه ناراحتيهايى كه اين گونه قوانين ايجاد مىكند موجب خواهد شد كه اين قوانين رسماً لغو گردد و يا پس از كشمكش روانى جانكاهى نيروى مذهبى را تضعيف مىكند. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى ج19 49 بخش اول: خواستگارى و نامزدى ..... ص : 49 مشكل جهانى روابط خانوادگى 1. مشكل روابط خانوادگى در عصر ما نه آنچنان سهل و ساده است كه بتوان با پركردن كوپن از طرف پسران و دختران يا تشكيل سمينارهايى از نوع سمينارهايى كه ديديم و شنيديم كه در چه سطح فكرى است، آن را حل كرد و نه مخصوص كشور و مملكت ماست و نه ديگران آن را حل كردهاند و يا مدعى حل واقعى آن هستند. ويل دورانت فيلسوف و نويسنده معروف تاريخ تمدن مىگويد: «اگر فرض كنيم در سال 2000 مسيحى هستيم و بخواهيم بدانيم كه بزرگترين حادثه ربع اول قرن بيستم چه بوده است، متوجه خواهيم شد كه اين حادثه جنگ و يا انقلاب روسيه نبوده است بلكه همانا دگرگونى وضع زنان بوده است. تاريخ چنين تغيير تكان دهندهاى در مدتى به اين كوتاهى كمتر ديده است و خانه مقدس كه پايه نظم اجتماعى ما بود، شيوه زناشويى كه مانع شهوترانى و ناپايدارى وضع انسان بود، قانون اخلاقى پيچيدهاى كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود، همه آشكارا در اين انتقال پرآشوبى كه همه رسوم و اشكال زندگى و تفكر ما را فرا گرفته است گرفتار گشتهاند.». اكنون نيز كه ما در ربع سوم قرن بيستم بسر مىبريم، ناله متفكران غربى از بهم مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19، ص: 45 خوردن نظم خانوادگى و سست شدن پايه ازدواج، از شانه خالى كردن جوانان از قبول مسؤوليت ازدواج، از منفور شدن مادرى، از كاهش علاقه پدر و مادر و بالأخص علاقه مادر نسبت به فرزندان، از ابتذال زن دنياى امروز و جانشين شدن هوسهاى سطحى به جاى عشق، از افزايش دائم التزايد طلاق، از زيادى سرسامآور فرزندان نامشروع، از نادرالوجود شدن وحدت و صميميت ميان زوجين، بيش از پيش به گوش مىرسد. مستقل باشيم يا از غرب تقليد كنيم؟ موجب تأسف است كه گروهى از بىخبران مىپندارند مسائل مربوط به روابط خانوادگى نظير مسائل مربوط به راهنمايى، تاكسيرانى، اتوبوسرانى، لوله كشى و برق سالهاست كه در ميان اروپاييان به نحو احسن حل شده و اين ما هستيم كه عرضه و لياقت نداشتهايم و بايد هرچه زودتر از آنها تقليد و پيروى كنيم. اين، پندار محض است. آنها از ما در اين مسائل بيچارهتر و گرفتارتر و فرياد فرزانگانشان بلندتر است. از مسائل مربوط به درس و تحصيل زن كه بگذريم، در ساير مسائل خيلى از ما گرفتارترند و از سعادت خانوادگى كمترى برخوردار مىباشند. جبر تاريخ بعضى ديگر تصور ديگرى دارند؛ تصور مىكنند كه سستى نظم خانوادگى و راه يافتن فساد در آن، معلول آزادى زن است و آزادى زن نتيجه قهرى زندگى صنعتى و پيشرفت علم و تمدن است؛ جبر تاريخ است و چارهاى نيست از اينكه به اين فساد و بى نظمى تن دهيم و از آن سعادت خانوادگى كه در قديم بود براى هميشه چشم بپوشيم. اگر اينچنين فكر كنيم، بسيار سطحى و ناشيانه فكر كردهايم. قبول دارم كه زندگى صنعتى خواه ناخواه بر روى روابط خانوادگى اثر گذاشته و مىگذارد ولى عامل عمده ازهم گسيختگى نظم خانوادگى در اروپا دو چيز ديگر است: يكى رسوم و عادات و قوانين ظالمانه و جاهلانهاى كه قبل از اين قرن در ميان آنها در باره زن جارى و حاكم بوده است، تا آنجا كه زن براى اولين بار در قرن نوزدهم مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19، ص: 46 و اوايل قرن بيستم در اروپا داراى حق مالكيت شد. ديگر اينكه كسانى كه به فكر اصلاح اوضاع و احوال زنان افتادند از همان راهى رفتند كه بعضى از مدعيان روشنفكرى امروز ما مىروند و مواد پيشنهادى چهل گانه يكى از مظاهر آن است؛ خواستند ابروى زن بيچاره را اصلاح كنند، چشمش را كور كردند. بيش از آن كه زندگى صنعتى مسؤول اين آشفتگى و بىنظمى باشد، آن قوانين قديم متقدمان اروپا و اصلاحات جديد متجددانشان مسؤول است. لهذا براى ما مردم مسلمان مشرق زمين هيچ ضرورت اجتناب ناپذيرى نيست كه از هر راهى كه آنها رفتهاند برويم و در هر منجلابى كه آنها فرو رفتهاند فرو رويم. ما بايد به زندگى غربى، هوشيارانه بنگريم. ضمن استفاده و اقتباس علوم و صنايع و تكنيك و پارهاى مقررات اجتماعى قابل تحسين و تقليد آنها بايد از اخذ و تقليد رسوم و عادات و قوانينى كه براى خود آنها هزاران بدبختى به وجود آورده است- كه تغيير قوانين مدنى ايران و روابط خانوادگى و تطبيق آن با قوانين اروپايى يكى از آنهاست- پرهيز نماييم. ما و قانون اساسى 2. صرف نظر از اينكه اين پيشنهادها خانمان برانداز و مخالف مقتضيات روانى، طبيعى و اجتماعى است- چنانكه بعداً توضيح داده خواهد شد- از نظر انطباق با قانون اساسى چه فكرى شده است؟ از طرفى قانون اساسى تصريح مىكند هر قانونى كه مخالف قوانين اسلامى باشد «قانونيت» ندارد و قابل طرح در مجلسين نيست. از طرف ديگر، بيشتر مواد اين پيشنهادها مخالف صريح قانون اسلام است. آيا خود مغرب زمينىها كه غربزدگان ما اينچنين كوركورانه از آنها پيروى مىكنند قانون اساسى كشورشان را اينطور بازيچه قرار مىدهند؟. صرف نظر از مذهب، خود قانون اساسى هر كشورى براى افراد آن كشور مقدس است. قانون اساسى ايران نيز مورد احترام قاطبه ملت ايران است. آيا با سمينارهاى كذايى و چاپ كوپن و قيام و قعود نمايندگان مىتوان قانون اساسى را زير پا گذاشت؟ عواطف مذهبى جامعه ايرانى 3. از معايب پيشنهادها و از مخالفت صريح آنها با قانون اساسى چشم مىپوشيم. مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19، ص: 47 هر چيز را اگر انكار كنيم، اين قابل انكار نيست كه الآن هم نيرومندترين عاطفهاى كه بر روحيه ملت ايران حكومت مىكند عاطفه مذهبى اسلامى است. بگذريم از عده بسيار معدودى كه قيد همه چيز را زدهاند و از هر بىبندوبارى و هرج و مرج طرفدارى مىكنند، اكثريت قريب به اتفاق اين مردم پابند مقررات مذهبى مىباشند. تحصيل و درس خواندگى برخلاف پيش بينىهايى كه از طرف عدهاى مىشد، نتوانست ميان اين ملت و اسلام جدايى بيندازد. برعكس، با اينكه تبليغات مذهبى صحيح كم است و بعلاوه تبليغات استعمارى ضد مذهب زياد است، درس خواندگان و تحصيل كردگان به نحو روزافزونى به سوى اسلام گرايش پيدا كردهاند. اكنون مىپرسم اين قوانين با اين زمينه روانى كه خواه ناخواه وجود دارد چگونه سازگار مىشود؟ يعنى وقتى قانون عرف مطابقه با حكم صريح شرع اسلام نداشته باشد چگونه نتيجهاى گرفته مىشود؟. فرض كنيد زنى در اثر اختلافها و عصبانيتها به محكمه رجوع كرد و عليرغم رضاى شوهر حكم طلاقش صادر شد و سپس به عقد ازدواج مرد ديگرى درآمد. اين زن و شوهر جديد در عين اينكه خود را به حكم قانون عرف زن و شوهر مىدانند، در عمق وجدان مذهبى خود، خود را اجنبى و بيگانه و آميزش خود را نامشروع و فرزندان خود را زنازاده و خود را از نظر مذهبى مستحق اعدام مىدانند. در اين حال فكر كنيد چه وضع ناراحت كنندهاى از نظر روانى براى آنها پيش خواهد آمد، دوستان و خويشاوندان مذهبى آنها با چه چشمى به آنها و فرزندان آنها نگاه خواهند كرد؟ ما كه نمىتوانيم با تغيير و وضع قانون وجدان مذهبى مردم را تغيير بدهيم. متأسفانه يا خوشبختانه وجدان اكثريت قريب به اتفاق اين مردم از عاطفه مذهبى فارغ نيست. شما اگر متخصص حقوقى و روانى از خارج بياوريد و مشاوره كنيد و بگوييد ما چنين قوانينى مىخواهيم وضع كنيم اما زمينه روانى اكثريت مردم ما اين است و اين، ببينيد آيا در همچو زمينهاى نظر موافق خواهد داد؟ آيا نخواهد گفت اين كار هزاران ناراحتيهاى روحى و اجتماعى توليد مىكند؟. مقايسه اين گونه قوانين با قوانين جزايى از لحاظ ميزان آثار سوئى كه به بار مىآورد بسيار غلط است. تفاوت ميان آنها از زمين تا آسمان است. ضربهاى كه از ناحيه تغيير و تعطيل قوانين جزايى وارد مىشود متوجه اجتماع است و فقط افراد مجموعهآثاراستادشهيدمطهرى، ج19، ص: 48 منحرف را جرى مىكند اما قوانين مربوط به روابط زوجين و اولاد، به زندگى خصوصى و فردى افراد مربوط است و مستقيماً با عاطفه مذهبى شخصى هر فرد در جنگ است. اين گونه قوانين يا در اثر نفوذ مذهب و غلبه وجدان، بى اثر و بلاعمل مىماند و خواه ناخواه ناراحتيهايى كه اين گونه قوانين ايجاد مىكند موجب خواهد شد كه اين قوانين رسماً لغو گردد و يا پس از كشمكش روانى جانكاهى نيروى مذهبى را تضعيف مىكند.
بسم الله الرحمن الرحيم بخش اول: خواستگارى و نامزدى * آيا خواستگارى مرد از زن اهانت به زن است؟. * غريزه مرد طلب و نياز است و غريزه زن جلوه و ناز. * مرد خريدار وصال زن است نه رقبه او. * رسم خواستگارى مرد از زن يك تدبير بسيار عاقلانه و ظريفانه است كه براى حفظ احترام و حيثيت زن به كار رفته است. * اشتباه نويسنده «چهل ماده در قانون مدنى»
نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |